• وبلاگ : ...اينجا شبيه عشق
  • يادداشت : دوست داشتم مثل محمدحسين باشم...
  • نظرات : 24 خصوصي ، 62 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5      >
     
    چرا چنين منِ بيچاره مي روم از دست
    چرا هميشه و همواره مي روم از دست

    جهان بدون تو يك جنگِ بي سرانجام است
    كه توي تركش و خمپاره مي روم از دست

    چگونه پهن كنم سفره ي دلِ خود را
    ميان مردمِ آواره مي روم از دست

    به رغم اين كه زمانه، زمانه ي گرگي ست
    به بوي پيرهن پاره مي روم از دست

    چرا من اين همه كوچك شدم كه اين گونه
    به خنده هاي تو يكباره مي روم از دست

    آرش پورعليزاده . رشت

    در فهم لبخندهايت تفسيرهاي بد از من

    زيبايي بي حد از تو، توصيف يک درصد از من

    در وصف سرخي لبها خوني به رگها نمانده

    از عالم و آدم انکار، اصرار بيش از حد از من

    حالا که از تيغ ابرو ده زخم بر سينه مانده

    انگشتهايت چه چيزي جز قلب مي خواهد از من؟

    قلب من از بس که ساده ست، مانند معصوم زاده ست

    آواز گلدسته از تو، خاموشي گنبد از من

    اين بيت را دوستانم گفتند که سکته دارد

    اين هم گناه لب توست، هر چند که سر زد از من

    اين دور پايان ندارد، تا وزن هم کم بيارد

    با بوسه ي اول از تو، با خواهش ممتد از من


    محمد حسين نجفي


    چون سر برآورد همه ي دردها به هم

    زل مي زنيم مثل هماورد ها به هم

    آيينه درمقابل آيينه روسياه

    جزآه چيست هديه ي دلسردها به هم ؟

    درپيشگاه لطف توشمشيرمي زنند

    مردان شهرباهم ونامردها به هم...

    بديع

    باز هم تسبيح بسم الله را گم کرده ام
    شمس من کي مي رسد؟ من راه را گم کرده ام

    طره از پيشاني ات بردار اي خورشيدکم!
    در شب يلدا مسير ماه را گم کرده ام

    در ميان مردمان دنبال آدم گشته ام
    در ميان کوه سوزن کاه را گم کرده ام

    زندگي بي عشق شطرنجي ست در خورد شکست
    در صف مشتي پياده شاه را گم کرده ام

    خواستم با عقل راه خويش را پيدا کنم
    حال مي بينم که حتا چاه را گم کرده ام

    زندگي آنقدر هم درهم نبود و من فقط
    سرنخ اين رشته ي کوتاه را گم کرده ام...

    بديع
    نامت همين که سبز شود بر زبان من
    طعم تمشک تازه بگيرد دهان من

    من برکه اي زلالم و لب هاي کوچکت
    افتاده اند مثل دو ماهي به جان من

    تا بگذرد در آينه سرو روان تو
    گل مي کند هرآينه طبع روان من

    گيسو مگو که جاده ي ابريشم است اين
    آنک رسد شکن به شکن کاروان من

    دامان توست بازدم باغ هاي چاي
    پيراهنت تنفس خرماپزان من

    در سينه، جاي دل، حجرالاسودي توراست
    اي چشم هات آينه ي باستان من

    هر يک به شکلي از تو مرا دور مي کنند
    نفرين به دوستان تو و دشمنان من

    هر وعده، پشت پنجره.. اندوه ناشتا
    چون قرص ماه حل شده در استکان من

    ***
    بايد خروسخوان به تماشا سفر کنيم
    آماده باش وقت سحر ماديان من...

    عليرضا بديع

    رفتنت آغاز ويراني ست ، حرفش را نزن

    ابتداي يک پريشاني ست ، حرفش را نزن

    گفته بودي چشم بردارم من از چشمان تو

    چشم هايم بي تو باراني ست ، حرفش را نزن

    آرزو داري که ديگر برنگردم پيش تو

    راه من با اين که طولاني ست ، حرفش را نزن

    دوست داري بشکني قلب پريشان مرا

    دل شکستن کار آساني ست ، حرفش را نزن

    عهد بستي با نگاه خسته اي محرم شوي

    گر نگاه خسته ي ما نيست ، حرفش را نزن

    خورده اي سوگند روزي عهد خود را بشکني

    اين شکستن نامسلماني ست ، حرفش را نزن

    خواستم دنيا بفهمد عاشقم ، گفتي به من

    عشق ما يک عشق پنهاني ست ، حرفش را نزن

    عالمان فتوي به تحريم نگاهت داده اند

    عمر اين تحريم ها آني ست ، حرفش را نزن

    حرف رفتن مي زني وقتي که محتاج توام

    رفتنت آغاز ويراني ست ، حرفش را نزن

    فرامرز عرب عامري

    چون طفل که از خوردن داروست پريشان
    با دوست پريشانم وبي دوست پريشان

    ابرو به هم آورده و گيسو زده بر هم
    چون ابر که بر گنبد مينوست پريشان

    مجموعه ي ناچيز من آشفته ي او باد
    آن کس که وجودم همه از اوست پريشان

    دست و دل من بر سر اين سلسله لرزيد
    در جنگل گيسوي تو آهوست پريشان

    آرامش درياي مرا ريخته بر هم
    اين زن که پري خوست... پري روست... پري شان ...

    با حوصله ي تنگ و دل سنگ چه سازم ؟
    با دوست پريشانم و بي دوست پريشان ...

    _________________
    آسوده بر کنار چو پرگار مي شدم
    دوران چو نقطه عاقبتم در ميان گرفت

    عليرضا بديع

    هنوز وارد بلاگفا نشدي ؟
    + جاودانه ها 
    واقعن از دقت شما متعجبم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    حذف نشد! در آرشيو قرار گرفت !
    آرشيو تيرماه رو بزنيد مشاهده مي کنيد

    من تو را اي عشق از کف داده ام

    هم خودم را هم تو را گم کرده ام

    آن من ِعاشق ، من ِديوانه را

    من نمي دانم کجا گم کرده ام!

    من نشاني هاي خود را مي دهم

    يک نفر بايد مرا پيدا کند

    يک نفر بايد که با طوفان عشق

    برکه ي خشکيده را دريا کند

    به امبدب كه اين وبلاگ هم آپ شود

    همه باهم :

    آآآااااااااااامييييييييييييييين

    سلام
    اينم آدرس وبلاگ شعرم
    طلوع ماه
    www.toolooemah.blogfa.com

    [گل]

    ببينيمتون!!!!!

    + آزمون زندگي 
    سلام عيد مبارك
    شيخ الشهدا
    خطبه امير المؤمنين (ع) و اوضاع آخر الزمان
       1   2   3   4   5      >