• وبلاگ : ...اينجا شبيه عشق
  • يادداشت : دوست داشتم مثل محمدحسين باشم...
  • نظرات : 24 خصوصي ، 62 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     

    سلام.

    در اين مدار كه ماه جز غريبي نيست

    غريبي تو و من قصه ي عجيبي نيست

    ...

    گاهي چه تنها مي شويم در جمع هاي دوستانه مان ، اين جا هيچ كس تاريخ بلد نست ، هيچ كس نمي داند كه تاريخ چگونه آغاز شد ...اين جا همه ، همه چيز را فراموش كرده اند . بد درديست فراموشي ،آن هم از نوع آگاهانه اش . شهر مدت هاست آلزايمر گرفته و چه مي دانيم ...شايد اين هم يك برهه از زندگي ست .

    خوبي عزيزم ؟

    ديروز سر كلاس اندكي تا قسمت زيادي دچار ابهامات شديم ، جات خالي ...

    شايد اين جمعه بيايد ...شايد...

    تمام شايد ها را كه كنار هم بگذاريم ، مي شويد يك زنجيره به طول تاريخ و شايد بلندتر ... البته خيلي ها هم شايد هايي كه گفته اند را يادشان رفته ...

    به روزيم با دلتنگي هاي داستان نويس ...

    در ضمن .. اسم من رو چرا هر دفعه يه جوري مي نويسي ؟؟؟ انگاري اين نمك خوردن و نمك دون شكستن هايي كه اين روزا مد شده حسابي شما رو هم ... حالا ملت مي گن اين چه اسميه كه اين داره ؟

    بعضي تقارن ها خيلي جالب و عميق و معنادارند در حکمت الهي کشف اين روابط ما را در مسير الهيمان راهنمايي مي کنند

    در خيالم رخ محبوب به تصوير کشم

    وز سر شوق قلم بر دل و تدبير کشم

    اول آن ديده ي ناديده به جان نقش زنم

    وآتش عشق در اين حلقه ي تقدير کشم

    گرد شاه نظرش بهر جهان آشوبي

    لشکري از مژگان با طرب و تير کشم

    تا نماند سر عشاق به تن در نظرش

    بهر قتاله ي آن ديده دو شمشير کشم

    ياد رويش شب هجران جگرم مي سوزد

    عقربي بر مه رو آن شب دلگير کشم

    عارض و آن لب ياقوت و تن نازش را

    کو دگر تاب که با خامه به تصوير کشم

    قلمم سوخت شب هجر و ورق زار گريست

    از غمت بين که چه ها زين دل بي پيرکشم...


    ديگه تا مطلب جديد نذاري برات شعر نمي ذارمممممممممممممم

    بله ام!!!!

    سلام
    اين دفعه شهيد محمد باقر حکيم
    وي همواره در کنار اشتغالات علمي و ديني به سياست نيز توجه خاصي

    داشت. همين امر باعث شد در مدت اقامت در عراق سه مرتبه از سوي

    ماموران حزب بعث دستگير و در آخرين مرتبه محکوم به اعدام گردد

    که البته پس از گذراندن هيجده ماه زندان در پي صدور عفو عمومي

    رهايي يافت و چند ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ناگزير رهسپار

    ايران شد.

    سلام

    ببخشيد كمي دير اومدم كمي كسالت داشتم كه بحمدالله بهترم

    يواشكي به روزم و منتظر قدوم مبارك شما

    چي رو نگرفتم؟!
    به اميد صد سالگي وبلاگت

    سلام

    البته من از فلفل استفاده نمي کنم! معمولا چاشني هاي ديگه اي هم تو عطاري ما موجوده!!!!

    سئوالتون رو يادم نمياد...يه کمکي براي يادآوري بکنيد ثواب داره!!!

    يا علي

    گريه كردم ، گريه هم اين‌بار آرامم نكرد

    هرچه كردم. . . هرچه. . . آه! انگار آرامم نكرد



    روستا از چشم من افتاد ، ديگر مثل قبل

    گرمي آغوش شاليزار ، آرامم نكرد



    بي تو خشكيدند پاهايم ، كسي راهم نبرد

    درد دل با سايه و ديوار ، آرامم نكرد



    خواستم ديگر فراموشت كنم ، اما نشد

    خواستم ، اما نشد ، اين كار آرامم نكرد



    سوختم آنگونه در تب ، آه! از مادر بپرس

    دستمال تب بر نمدار ، آرامم نكرد



    ذوق شعرم را كجا بردي كه بعد از رفتنت

    عشق و شعر و دفتر و خودكار آرامم نكرد

    با رنگ و لعاب و چهره زيبايش

    گاهي چه کثيف ميشود دنيايش

    من ميروم از ميانتان آدمها

    اينجا همه ارزاني آدمهايش

    ***

    نه کت ونه شلوار و نه کيفي داري

    دستان دروغي و کثيفي داري

    هرروز يکي به دام تو مي افتد

    اي عشق ! عجب شغل شريفي داري

    لعنت به ناتواني اين شعر پاره ها

    ديگر نميرسند به تو استعاره ها

    ماهي تو ، ماه کوچک وسرکش که سالهاست

    رامند در مدار تو خورشيد واره ها

    لعنت به اينکه اين همه امکانپذير نيست

    لطفا" مجددا" ....منم و اين دوباره ها

    مي ترسم آه زنگ زدنهاي بي تورا

    دستي سقوط کرده ميان شماره ها

    رازي که از اداره آن ناتوان شويم

    بهتر که سر به مهر شود در اداره ها

    انگار فال خوب و بد ما يکي شده ست

    دلخوش نميکنيم به اين استخاره ها

    بگذار ساده چشم بدوزم به آسمان

    امشب دلم گرفته براي ستاره ها

    ديگر بس است اين همه افسون ودلبري

    با اين حساب راه به جايي نمي بري

    ميخواهم از نگاه تو اينبار بگذرم

    با يک نگاه بي رمق و سرد وسر سري

    گنجشک من براي تو اين خانه تنگ بود ؟

    يا نقشه بود اشک مرا در بياوري

    آخر چطور دانه بريزم براي تو

    وقتي به روي شاخه همسايه مي پري ؟

    شايد بدون دغدغه پيدا کنيد زود

    يک آسمان تازه ويک جاي بهتري

    حالا کجا بمان و غزل را تمام کن

    اصلن درست نيست که اينگونه بگذري

    خلقم به تنگ آمد وحرفي زدم ولي !

    فردا به اين درخت شکسته بزن سري

    وقتي نه سلام و نه جواب و خبري !

    يعني که قرار نيست با من بپري

    اي کاش که من غريبه بودم با تو

    انگار تو با غريبه ها خوبتري

     <      1   2   3   4   5      >