خواهرم شب قبل از پرواز پدر خوابش را ديده بود. خواب ديده بود پدر
توي چاهي مي باشد. نزديک که مي شود پدر او را نهي مي کند که
برگرد نيا. خطرناکه. ناگهان نوري از چاه بيرون مي زند. چشمش را نور
مي زند و نمي تواند چاه را ببيند.