• وبلاگ : ...اينجا شبيه عشق
  • يادداشت : خدا كه عينك ندارد!
  • نظرات : 30 خصوصي ، 41 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3      >
     

    سنت شکست ، غزلم عاشقانه نيست

    ديگر هواي هيچ کسي توي خانه نيست

    راحت کنار دست خودم چرت مي زنم

    اين روزها که حال و هوا شاعرانه نيست

    ور مي روم به راديوي کوچک دو موج

    غير از «تويي الهه ي نازم» ترانه نيست

    پا مي شوم و توي زمان راه مي روم

    من فکر مي کنم که مقصر زمانه نيست

    مي ايستم کنار خودم چند سال پيش

    ديگر از آن گذشته ي زيبا نشانه نيست

    ديگر از آن گذشته که سنت نمي شکست

    سنت شکست غزلم عاشقانه نيست


    «حسن فرهادي»

    شيطان شد و در جان من افتاد ،چشمت
    دين مرا بر باد عصيان داد، چشمت

    گفتي به دل يا چشم من يا دين و دنيا
    فرياد زد دل، هر چه بادا باد، چشمت

    با عشق شيرين تو عمري بيستون کند
    عهدي مگر بسته است با فرهاد، چشمت

    مثل تمام خاطرات عاشقانه
    رفتي خودت اما نرفت از ياد، چشمت

    گاهي غزالي مي شود گاهي پلنگي
    آخر بگو صيد است يا صياد، چشمت

    گفتند اين شوريده را ساماني امّا
    آخر سرم را مي دهد بر باد، چشمت

    (حسين حاجي هاشمي)

    يادتان باشد اگر همچو پرستو رفتيد
    خانه ي مادري ما همه بيت الزهراست
    يادتان باشد اگر تنگدلي غوغا کرد
    مهدي فاطمه را ياد کنيد او تنهاست

    سلام

    حال همه ي ما خوب است

    ملالي نيست جز گم شدن گاه گاه خيالي دور که مردم به آن شادماني بي سبب مي گويند

    با اين همه عمري اگر باقي بود

    طوري از کنار زندگي مي گذرم

    که نه زانوي آهوي بي جفت بلرزد

    نه اين دل ناماندگار بي درمان

    تا يادم نرفته است بنويسم

    حوالي خواب هاي ما سال هاي پرباراني بود

    مي دانم هميشه حياط آن جا پر از هواي تازه ي بازنيامدن است

    اما تو لااقل ، حتي هر وهله گاهي ، هر از گاهي

    ببين انعکاس تبسم رويا

    شبيه شمايل شقايق نيست!

    راستي خبرت دهم

    خواب ديدم خانه اي خريده ام

    بي پرده، بي پنجره، بي در، بي ديوار... هي بخند!

    بي پرده بگويمت

    چيزي نمانده است من چهل ساله خواهم شد

    فردا را به فال نيک خواهم گرفت

    دارد همين لحظه يک فوج کبوتر سپيد

    از فراز کوچه ي ما مي گذرد

    يادت مي آيد رفته بودي

    خبر از آرامش آسمان بياوري؟!

    نه (ري را) جان

    نامه اي بايد کوتاه باشد

    ساده باشد

    بي حرفي از ابهام و آينه

    از نو برايت مي نويسم

    حال همه ي ما خوب است

    اما تو باور مکن!

    (سيدعلي صالحي)

    سلااااااااااااام

    وب خيلي قشنگي داري

    اي شما اي تمام عاشقان هرکجا!

    از شما سئوال ميکنم :

    يک نفر غريبه را

    در شمار نامهايتان اضافه ميکنيد؟

    يکنفر که تا کنون

    رد پاي خويش را

    لحن مبهم صداي خويش را

    شاعر سرودههاي خويش را نمي شناخت

    گرچه بارها وبارها

    نام اين هزار نام را

    از زبان اين و آن شنيده است

    يکنفر که تا همين دو روز پيش

    منکر نياز گنگ سنگ بود

    گريه ي گياه را نمي سرود

    آه را نمي سرود

    شعر شانه هاي بي پناه را

    حرمت نگاه بي گناه را

    و سکوت يک سلام

    در ميان راه را نمي سرود

    نيمه هاي شب نبض ماه را نمي گرفت

    روزهاي چهارشنبه ساعت چهار

    بارها شمارهاي اشتباه را نمي گرفت

    اي شما!

    اي تمام نامهاي هرکجا!

    زير سايبان دستهاي خويش

    جاي کوچکي به اين غريب بي پناه ميدهيد؟

    اين دل نجيب را

    اين دل لجوج ديرباور عجيب را

    در ميان خويش راه ميدهيد؟

    + آزمون زندگي 
    تو خامشي که بخواند ؟
    تو مي روي که بماند ؟
    که بر نهالک بي برگ ما ترانه بخواند ؟

    ز سامانم نميپرسي نميدانم چه سر داري
    به درمانم نميکوشي نميداني مگر دردم ؟


    نه راهست اينکه بگذاري مرا بر خاک و بگريزي
    گذاري آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم
    ندارم دستت از دامن به جز در خاک و آندم هم
    که بر خاکم روان گردي بگيرد دامنت گردم


    کوروش نعليني

    با ساز چه کرديم که با سوز بميريم

    بي حاصل و کــَـت بسته و لب دوز بميريم

    اي حضرت مرگ اشتباهي شده انگار

    ما زنده نبوديم که امروز بميريم !

    نيل! غم را اگر ابراز کني باز کم است

    آه ! موسي تو هم اعجاز کني باز کم است

    زندگي فرش وسيعي است که خود بافته اي

    هرچقدر از گره اش باز کــُــني باز کم است !

    نه حـــرص و جــوش نه غم از قيافه ي زشتم

    بگو به آينه مـِـن البَعد ، گـــَـرد خواهد خورد!

    حساب کـُــن همه ي زخم هاي شورم را

    که در مواقع فوري به درد خواهد خورد!


    ياسرقنبرلو

    سلام
    طاعات و عبادات و مطالب شما هم مقبول حق
    دستورتون انجام شد

    راستي هنوز جواب اين سوال من رو نداديد که:
    با اسم "اينجا شبيه عشق(تجلي يلدا)" لينک شديد اگر به اسم ديگري مايليد خبرم کنيد

    سلام

    با شعر جديدي از خودم به روزم

    منتظر نظر ارزنده تان

    با احترام :

    رضا حاتمي

    + ايينه 
    سلام دخترت رشته ي ادبيات نمايشي اراك قبول شده
    + جاودانه ها 

    اومدم بگم

    توي ماه خداييم

    رمضون تون مباركا باشه

    اشتباه فرشتگان

    درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده مي شود .پس از اندك زماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و مي گويد : جاسوس مي فرستيد به جهنم!؟

    از روزي كه اين ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنميان را هدايت مي كند و…

    حال سخن درويشي كه به جهنم رفته بود اين چنين است:

    با چنان عشقي زندگي كن كه حتي بنا به تصادف اگر به جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند.

       1   2   3      >