• وبلاگ : ...اينجا شبيه عشق
  • يادداشت : اينم داستان دعوت-همون برنده جايزه ادبي يوسف
  • نظرات : 4 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    عالي بود

    + مسافر 

    سلام
    حال شما؟خوبين؟خيلي وقته نيستينا!من چند باري اومدم ديدم آپ نکردين ديگه نظر نذاشتم
    راجع به اين داستانتونم همون موقع کامنت زده بودم براتون!
    حرف خاصي نيست اومدم يه سلامي عرض کنم و برم

    راستي چقدر شما قالب عوض ميكنن!!!قبلي بهتر بودا
    يا حق

    يك عمل ساده را لطفا نقد كنيد

    خواهرم شب قبل از پرواز پدر خوابش را ديده بود. خواب ديده بود پدر

    توي چاهي مي باشد. نزديک که مي شود پدر او را نهي مي کند که

    برگرد نيا. خطرناکه. ناگهان نوري از چاه بيرون مي زند. چشمش را نور

    مي زند و نمي تواند چاه را ببيند.

    نده جــــــــــواب علي را ولي بــــدان زهرا

    که لـــــک زده دل زينب براي دامــــــــــانت

    اللهم العن الجبت و الطاغوت
    ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمده ايم

    از بد حادثه اينجا به پناه آمده ايم

    رهرو منزل عشقيم و ز سر حد عدم

    تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم

    ياد شلمچه، ياد فکه، ياد مجنون (قسمت اول)

    استاد مطهري: انسان کامل يعني انساني که قهرمان همه ي ارزشهاي انساني است،در همه ي ميدانهاي انسانيت قهرمان است.

    نشود فاش كسي آن چه ميان من و توست

    تا اشارات نظر، نامه رسان من و توست

    گوش كن با لب خاموش سخن مي گويم

    پاسخم ده به زباني كه زبان من و توست...