• وبلاگ : ...اينجا شبيه عشق
  • يادداشت : دلتنگم...
  • نظرات : 15 خصوصي ، 27 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    تمام عشق منهاي نگاه تو چه مي ماند؟

    فقط يک زن که روز و شب برايت شعر مي خواند

    فقط يک زن که مدتهاست تنها عاشق شهر است

    فقط يک زن که خود را سهم دستان تو مي داند

    و اين زن خوب مي داند چطوري با نگاه خود

    تمام شهر را -جز تو- به هر سازي برقصاند

    و مي داند چه آسان مي تواند هر زمان ، هر جا

    دل مردان سنگي را به لبخندي بلرزاند

    نگاهش گرم،دستش گرم ،قلبش گرم، چشمانش

    چطوري بايد اينها را به چشمانت بفهماند؟

    تو تنها محرم دنياي او هستي، نمي خواهد

    براي لحظه اي هم از نگاهت رو بگرداند

    تو را مي خواهد و هرگز نمي خواهد که عکست را

    به ديوار و در دنياي بي روحش بچسباند

    ***

    غروب و کوچه اي خلوت،زني با يک غزل در دست

    که بين ماندن و رفتن بلاتکليف مي ماند...

    روشنك