چگونه پربکشم بال هايم آزده ست
به هردري که زدم قفل محکمي خورده ست
به هم رسيدن ما براساس تقديري ست
که با جدايي ازيکدگررقم خورده است
به يک نگاه که دريا به هم نمي ريزد
جنون آني من سال ها زمان برده است
بيا کنارِ من آوازِ عاشقانه بخوان
مگرشکفته شود غنچه اي که پژمرده است
دم غروب ، دل ِ آسمان شبيه من است
غروب ، آينه ي عاشقان سرخورده ست
بيا کنارهم ازسرنوشت گريه کنيم
به حال عشق غريبي که بين ما مرده است
سيدابولفضل صمدي