مي روم ولي دل شما تکان نمي خورد
مي روم و زخم اندکي به جان نمي خورد
مي روم و داغدار قصه هاي نور!هي...
کوچه تان که حسرت عبورمان نمي خورد
يک نفر که پا نهاده بر دل سبک سرم
يک نفر ز دوري تو آب و نان نمي خورد
التماس" خانه ي حضور" درد" بي کسي
واژه هاي شعر من به هر زمان نمي خورد
مي روم و فال هات هي ترانه مي شوند
بعد از اين سفر زمين به آسمان نمي خورد
ـ بي خيال روزهاي سبز عشق و عاشقي
مي روي ولي بدان دلم تکان نمي خورد
مهدي زارعي