• وبلاگ : ...اينجا شبيه عشق
  • يادداشت : منو فراموش نكنيد
  • نظرات : 4 خصوصي ، 28 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    هنوز كامپيوترت درست نشده ؟‏!
    + معصومه 
    سال نو مبارك
    تو در ميان انبوه معشوقه هاي ساختگي ات به زندگي عروسکي ات ادامه بده.

    عشق مرده من.معشوق من:

    تمام نخهاي عروسک گردان ارزاني تو باد.

    من گور تنهايي خويش را همواره به اين صحنه هاي نمايش مضحک ترجيح خواهم داد.

    زيرا که پرنده مردني است.

    اما کسي نبود که پرواز را به خاطر بسپارد...

    سلام
    سال نو مبارک
    خدايا! بگو ببارد باران؛ که کوير شوره زار قلبم سالهاست که سترون
    مانده است. من ديگر طاقت دوري از باران را ندارم.
    ما وارث يک پيرهن سوخته ايم
    خاکستري از يک چمن سوخته ايم
    اين تهمت زندگيست بر ما زده اند
    ما آش نخورده دهن سوخته ايم...

    البته كه من هميشه به ياد فقير فقرا هستم

    عيد رو بهت تبريك ميگم

    ايشالا كه سالي پر از موفقيت و پيشرفت باشه برات

    + فاطمه جون 

    درود بر مادر گلم يا به قول خودت كلم

    عيدت مبارك

    سلام
    حال همه ي ما خوب است
    ملالي نيست جز
    گم شدن گاه به گاه خيالي دور که مردم به آن شادماني بي سبب مي گويند...
    با اين حال عمري اگر باقي بود ، طوري از کنار زندگي مي گذرم
    که نه زانوي آهوي بي جفت بلرزد
    نه اين دل ناماندگار بي درمان!
    تا يادم نرفته است بنويسم
    حوالي خواب هاي ما سال پر باراني بود
    مي دانم هميشه حياط آن جا پر از هواي تازه ي باز نيامدن است
    اما تو لااقل، حتي هر وهله گاهي، هر از گاهي
    ببين انعکاس تبسم رويا
    شبيه شمايل شقايق نيست!
    ...
    يادت مي آيد رفته بودي
    خبر از آرامش آسمان بياوري؟!
    نه ري را جان
    نامه اي بايد کوتاه باشد
    ساده باشد
    بي حرفي از ابهام و آينه
    از نو برايت مي نويسم:
    حال همه ي ما خوب است
    اما تو باور نکن...
    (سيد علي صالحي)
    سلام
    خدا کند سال نو برايتان سالي نيکو باشد و سرشار از بهروزي و سلامتي ، در تنهايي و خلوت مرا هم دعا کنيد .
    حدس مي زنم که شما از دوستان يا دست کم آشنايان آقا مرتضي باشيد که قبلا نويسنده ي وبلاگ پلاک بود . ظاهرا بعد از اين که ايشان وبلاگشان را حذف کردند به طور اتفاقي من اين نام را براي وبلاگ رمضاني خود برگزيدم و اين باعث شد که تعدادي از مهمان هاي قبلي وبلاگ پلاک فکر کنند اين نوشته ها مربوط به همان نويسنده است که چند بار در پاسخ چند مهمان اين موضوع را توضيح دادم ، به هر حال اين آقا مرتضي شما چند بار خواسته است که اين شناسه را به ايشان برگردانم تا نوشته هايش را ادامه دهد اما دسترسي به ايشان برايم ممکن نيست لطفا به ايشان بفرماييد به احترام شهيدان من وبلاگ سيمرغ را با شناسه ي پلاک و نشاني www.pelaak.blogfa.com حذف کردم ايشان مي توانند دوباره مي توانند وبلاگي با اين شناسه ايجاد کنند و نوشته هاي خود را در آن بنويسند .
    خدانگه دار
    چقدر شبيه مادرم شده ام

    چرا نمي شناسي ام؟!

    چرا نمي شناسمت؟

    مي دانم مرا نمي شنوي و من اين را از سيبي که از دستت افتاد, فهميدم

    ديگر به غربت چشمهايت خو کرده ام و به درد هاي باد کرده ي روحم

    که از قاب تنم بيرون زده اند

    با توام بي حضور تو

    بي مني با حضور من

    مي بيني تا کجا به انتحار وفادار مانده ام تا دل نازک پروانه نشکند.

    همه سهم من از خود دلي بود که به تو دادم و هر شب بغض گلويت را در تابوت

    سياهي که برايم ساخته بودي گريستم و تو هرگز ندانستي که

    زخم هايت, زخم هاي مکررم بودند

    نخ هاي آبي ام تمام شده اند و گل هاي بقچه ي چهل تيکه دلم ناتمام مانده اند.

    بايد پيش از آمدن باران بميرم...

    بايد عاشق شد و خواند،
    بايد انديشه کنان پنجره را بست و نشست
    پشت ديوار کسي مي گذرد
    مي خواند:

    بايد عاشق شد و رفت
    چه بيابانهايي در پيش است!
    رهگذر خسته به شب مي نگرد
    مي گويد:
    چه بيابانهايي! بايد رفت!
    بايد از کوچه گريخت
    پشت اين پنجره ها مرداني مي ميرند
    و زناني ديگر...
    به حکايت ها دل مي سپرند
    پشت ديوار کسي درياواري بيدار
    به زنان مي نگريست
    چه بيابانهايي در پيش است!
    باد را مي نوشند!
    و براي تو...
    براي تو و باد
    آب هايي ديگر در گذرست
    بايد اين ساعت-انديشه کنان مي گويم-
    رفت و از ساعت ديواري پرسيد و شنيد
    و شب و ساعت ديواري و ماه
    به تو انديشه کنان مي گويند:
    بايد عاشق شد و ماند
    بايد اين پنجره را بست و نشست
    پشت ديوار کسي مي گذرد
    مي خواند:


    بايد عاشق شد و رفت


    بادها در گذرند...

    مي خواستم بهت بگم چقد پريشونم

    ديدم خودخواهيه...ديدم نمي تونم

    تحمل مي كنم بي تو به هر سختي

    به شرطي كه بدونم شاد و خوشبختي

    به شرطي بشنوم دنيات آرومه

    كه دوسش داري از چشمات معلومه

    يكي اونجاست شبيه من يه ديوونه

    كه بيشتر از خودم قدرتو مي دونه

    چي كار كردي كه با قلبم به خاطر تو بي رحمم؟

    تو مي خندي... چه شيرينه... گذشتن... تازه مي فهمم

    از ترانه هاي احسان خواجه اميري

    گريه نمي کنم نه اين که سنگم، گريه غرورم و به هم مي زنه
    مرد واسه هضم دلتنگياش، گريه نمي کنه قدم مي زنه...
    گريه نمي کنم نه اين که خوبم،نه اين که دردي نيست، نه اين که شادم
    يه اتفاق نصفه نيمه ام که يهو ميون زندگي افتادم
    يه ماجراي تلخ ناگزيرم،يه کهکشونم ولي بي ستاره
    يه قهوه که هر چي شکر بريزي بازم همون تلخي ناب و داره
    اگه يکي باشه منو بفهمه براش غرورم و به هم مي زنم
    گريه که سهله زير چتر شونش تا آخر دنيا قدم مي زنم...
    از ترانه هاي احسان خواجه اميري
    + پريسا 

    سلام

    عيدتون مبارك ...

    اي مامان فراموشي كار

    سلام مريم جونم:

    حالت خوبه؟

    آمده ايم براي تبريك عيد

    برات يه سال پر از اتفاقات قشنگ و دوست داشتني آرزو مي كنم

       1   2      >