با ساز چه کرديم که با سوز بميريم
بي حاصل و کــَـت بسته و لب دوز بميريم
اي حضرت مرگ اشتباهي شده انگار
ما زنده نبوديم که امروز بميريم !
نيل! غم را اگر ابراز کني باز کم است
آه ! موسي تو هم اعجاز کني باز کم است
زندگي فرش وسيعي است که خود بافته اي
هرچقدر از گره اش باز کــُــني باز کم است !
نه حـــرص و جــوش نه غم از قيافه ي زشتم
بگو به آينه مـِـن البَعد ، گـــَـرد خواهد خورد!
حساب کـُــن همه ي زخم هاي شورم را
که در مواقع فوري به درد خواهد خورد!
ياسرقنبرلو