• وبلاگ : ...اينجا شبيه عشق
  • يادداشت : به ياد شاعر بزرگ همشهريم-استاد حسين منزوي
  • نظرات : 4 خصوصي ، 7 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    اي رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
    بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
    بر من منگر زانکه به جز تلخي اندوه
    در خاطر از آن چشم سياه تو ندارم
    اي رفته ز دل ، راست بگو !‌ بهر چه امشب
    با خاطره ها آمده اي باز به سويم؟
    گر آمده اي از پي آن دلبر دلخواه
    من او نيم او مرده و من سايه ي اويم
    من او نيم آخر دل من سرد و سياه است
    او در دل سودازده از عشق شرر داشت
    او در همه جا با همه کس در همه احوال
    سوداي تو را اي بت بي مهر !‌ به سر داشت
    من او نيم اين ديده ي من گنگ و خموش است
    در ديده ي او آن همه گفتار ، نهان بود
    وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ
    مرموزتر از تيرگي ي شامگهان بود
    من او نيم آري ، لب من اين لب بي رنگ
    ديري ست که با خنده يي از عشق تو نشکفت
    اما به لب او همه دم خنده ي جان بخش
    مهتاب صفت بر گل شبنم زده مي خفت
    بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
    آن کس که تو مي خواهيش از من به خدا مرد
    او در تن من بود و ، ندانم که به ناگاه
    چون ديد و چها کرد و کجا رفت و چرا مرد
    من گور ويم ، گور ويم ، بر تن گرمش
    افسردگي و سردي ي کافور نهادم
    او مرده و در سينه ي من ،‌ اين دل بي مهر
    سنگي ست که من بر سر آن گور نهادم
    سيمين بهبهاني