• وبلاگ : ...اينجا شبيه عشق
  • يادداشت : به ياد شاعر بزرگ همشهريم-استاد حسين منزوي
  • نظرات : 4 خصوصي ، 7 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    احساس مي كنم كه به دريا نمي رسم

    اي رودهاي تشنه مرا هم صدا كنيد...

    موتور سنگين ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگين سلام بر آبجي تجلي عزيز و مهربون ...

    اول از همه از اون همه لطف و محبت كه نسبت به داداش كوچيك تون داشتيد ممنونم . و اما يه عذر خواهي هم به شما بدهكارم كه شايد خيلي وقت باشه به وب زيباي شما نيومدم و كم سعادتي از من بوده اما آبجي گل لااقل شما خبرم كن اينجوري دربست در خدمت شما هستم ... بهترين ها رو براتون آرزو دارم ...

    موفق . شاد . پيروز . باشي

    عليرضا

    بسمه تعالي
    گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هيچ
    در خانه اگر کس است، يک حرف بس است
    بارها گفته ام و بار دگر مي گويم: « کسي که بداند هر که خدا را ياد کند، خدا همنشين اوست، احتياج به هيچ وعظي ندارد، مي داند چه بايد بکند و چه بايد نکند؛ مي داند که آنچه را که مي داند، بايد انجام دهد، و در آنچه که نمي داند، بايد احتياط کند. »
    والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته
    الاقل محمد تقي البهجة
    اي رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
    بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
    بر من منگر زانکه به جز تلخي اندوه
    در خاطر از آن چشم سياه تو ندارم
    اي رفته ز دل ، راست بگو !‌ بهر چه امشب
    با خاطره ها آمده اي باز به سويم؟
    گر آمده اي از پي آن دلبر دلخواه
    من او نيم او مرده و من سايه ي اويم
    من او نيم آخر دل من سرد و سياه است
    او در دل سودازده از عشق شرر داشت
    او در همه جا با همه کس در همه احوال
    سوداي تو را اي بت بي مهر !‌ به سر داشت
    من او نيم اين ديده ي من گنگ و خموش است
    در ديده ي او آن همه گفتار ، نهان بود
    وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ
    مرموزتر از تيرگي ي شامگهان بود
    من او نيم آري ، لب من اين لب بي رنگ
    ديري ست که با خنده يي از عشق تو نشکفت
    اما به لب او همه دم خنده ي جان بخش
    مهتاب صفت بر گل شبنم زده مي خفت
    بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
    آن کس که تو مي خواهيش از من به خدا مرد
    او در تن من بود و ، ندانم که به ناگاه
    چون ديد و چها کرد و کجا رفت و چرا مرد
    من گور ويم ، گور ويم ، بر تن گرمش
    افسردگي و سردي ي کافور نهادم
    او مرده و در سينه ي من ،‌ اين دل بي مهر
    سنگي ست که من بر سر آن گور نهادم
    سيمين بهبهاني

    سلام

    عدم حضورم رو در انتهاي پستم نوشتم

    شعرهاي آقا منزوي بي نظيره من با اينکه آذري کم ميفهمم اما يک سينه زني از ايشون شنيدم در باره حضرت رقيه که مدتها با آن گريه ميکردم که ابتداش اينطور شروع ميشد

    البته ترجمه آن

    رقيه مرا نگهدار تا من به جلوه گاه جانان بروم

    .......................................................

    واقعا عالي بود

    + آزمون زندگي 

    سلام

    ممنون از دلگرميت

    متن پرينتي را مي آرم خدمتتان

    ممنون از لطفتون

    + كدخدا 
    البته كه ما هميشه به ياد فقير فقرا هستيم